بازی سرنوشت سراسر خیابان تابلوی آرایشگاه و ترمیم ناخن و کاشت مژه است. یکی زیرزمین و یکی پشت پرده برزنتی و یکی هم حیاطی بزرگ و پر درخت و

اهدافتان را بنویسد و خود را بسپارید به راهی که شما را به سمت هدف می کشاند. این جمله را بارها شنیده بودم. همیشه در رویاهایم یک خانه با

به محله قدیمی خود سری بزنید. می‌دانم نمی‌خواهی چیزی از درد و رنج جاری در آن گوشه شهر بشنوی… اما خبر نداری که آن گوشه‌ی شهر گوشه‌ی تو هم

رازهای زندگی‌ پر تکرار برای دوشنبه‌های با شعر ملل، به دنبال کتاب شعر ترجمه می‌گشتم. به قفسه‌ی کتاب‌های محمد علی اسلامی ندوشن نگاهی انداختم. کتاب جام جهان بین را

می‌دانستم که روسری مشکی را باید در گنجه لباس‌هایم داشته باشم. هر بار از خریدنش سر باز می‌زدم. روسری زرد و قرمز و حتی نارنجی نظرم را جلب می

  بویرونbuyurun مخمل سرمه‌ای مواج و شکننده،که  کشتی در دل آن آرام پیش می‌رفت. آبی دریا به طیفی از رنگ‌های سرمه‌ای  سیر و روشن بدل می‌شد رنگ‌هایی که نامی