دست‌ها به یاری هم

 

اتاق نیمه تاریک و خنک بود. بر دیوار اتاق خط های منظم نوراز پرده زبرا افتاده‌بود. خط‌های کم رنگ، بی‌رمقی پاییز را نشان می‌داد.

غلتی  زدم. خودم را بغل کردم. دلم می خواست دوباره بخوابم ولی صدای درونم من را به تنبلی متهم کرد. روتختی را کنار زدم تا خنکی هوا بیدارم کند. برخاستم برای سلامت بیدار شدن و شروع یک روز نوی اول هفته و ماه پاییز خدا را شکر کردم.

پرده را بالا کشیدم و نور خود را به درون اتاق ریزاند. قاب پنجره یک مربع  نور روی دیوار شد. بالش‌ها را با کف دست کوبیدم مرتب گذاشتم. روسری چشم‌بند را روی بالشم تا کردم. روتختی را در هوا باد دادم  به نرمی روی تشک خواباندم.

ژنرال ویلیام اچ مک ریون می‌گوید: روزتان را با مرتب کردن تخت خوابتان آغازکنید.

روز پاییزی آغاز شد.

از بیرون صدای ترمز ماشین و بوق‌های ممتد می‌آمد پنجره را باز کردم صداها بلندتر و صدای بوق بیشتر شنیده‌شد. خودم را در آینه اتاق برانداز کردم. صورتم پف‌آلود بود. موهای آشفته‌هایم را مرتب کردم. دمپایی را پوشیدم. بوی آب راکد کولر از سقف دستشویی مشام را آزار می‌داد

خودم را در آینه دستشویی از نزدیک‌تر دیدم. ضربه‌ای آرام به  اهرم شیر آب خنک زدم. دستم را  کاسه کردم؛ پر از آب خنک شد و سرریز کرد به صورتم پاشیدم. چشم‌هایم خودشان را بستند پاشش آب زیاد برایشان خوشایند نبود دست‌هایم به نوازش صورت رفتند انگشت سبابه  و وسط، آب را از روی چشم‌هایم به پایین سُر داد. خطی بر چشم‌ها کشیدند. با نوازش آرام دست‌ها چشم‌هایم دوباره باز شدند و به آیینه خیره شدند و حرفی از گذر عمرم به لب جاری نشده  در سکوت گوش شنید ولی زبان آن را بازگو نکرد. دست‌ها روی لب به همدیگر چفت شدند. سکوت را بیشتر پسندیدند.  نفسی عمیق از درون سینه‌ام  بیرون آمد. دست‌ها  کنار رفتند نفس با آرامش از درون بینی و لابه لای لب‌ها همراه با حسرت و پذیرش خودش را بیرون داد. هر چه بود دست‌ها دوباره مشتی آب به صورت و چشم‌هایم پاشیدند.

دهان از بسته بودن ساعت‌های طولانی شب، تلخ مزه بود. دست‌ها به فرمان مغز به سمت مسواک رفتند. یکی مسواک و دیگر خمیردندان را برداشت بی حرف و سخنی هماهنگ در خمیردندان باز شد و باریکه ای روی مسواک جا گرفت. رفت و روب را شروع کردند خمیر سفید رنگ، کف شد و عطر نعناع را در دهان پراکند.  قورت دادن ممکن نیست. مسواک خودش را به زیر شیر آب رساند و کف از تن زدود و سر جای خودش ایستاد.  دست‌ها به کار برآمدند پیاله شدند و دهان آب را برای شستشوی و تحمل‌پذیری مزه شیرین و نعناعی سرکشید و پس زد.

موهای آشفته تار تار با پاشش آب خیس شده‌بود. دست‌ها به فرمان مغز هستند برس را برداشته دست چپ موها را دسته می‌کرد دست راست برس می‌کشید و هر تار مو را از هم سوا می‌کرد. برس جلو آینه نشست و موها آبشاری با گیره پشت سر کنار هم نرم و آراسته جمع شدند. حوله بر خیسی صورت نقطه پایانی گذاشت. کتری در آشپزخانه روی اجاق گاز آماده برای جوشش و دم کردن چای صبحگاهی بود.

اول مهر ۱۴۰۲

تمرین آداب‌نویسی

 

به اشتراک بگذارید
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در linkedin
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *