سماعیان،پلی برای تحقق رویاها

 

کودکیم را در خانه‌ای گذراندم  که هیچ  وسیله‌ای اختصاص به بازی نداشت. مهمترین اسباب بازی من و خواهرم رختخواب‌های پیچیده شده در یک چادر شب در گوشه اتاق نشیمن بود. رختخواب‌ها با چادر شب چارخانه، برای خواهرم سن تیاتر و برای من صحنه‌ی اجرای آواز بود. صبح‌های تابستان برای کمک به مادرم در بافتن قالی، جاهای خالی که به رنگ سرمه‌ای یا گلی بود را می بافتم. پس از آن استکان نعلبکی‌های صبحانه را کنار حوض می شستم. حالا دیگر آزاد بودم که به خواننده بازی خودم بپردازم. اول از همه چادر مادرم را برمی‌داشتم و دور خودم می‌پیچیدم و دنباله‌‌ی چادر روی فرش می کشید. یک دامن مدل لنگی با والان که پشت سر پرنسسی می‌شد. آرایش موهایم خیلی ساده بود. سرم را خم می‌کردم و موهایم را چندین بار تکان می‌دادم و بعد از آن به صورت گنبدی بالای سرم به حالت پف، جمع می‌کردم. یک سنجاق مشکی دور آن می‌زدم. خواننده بدون کفش که نمی‌توانست برای اجرای روی سن برود. دو تا قرقره چوبی را برمی‌داشتم و با کش زیر دمپایی‌هایم می‌بستم. حالا یک خواننده‌ی تمام عیار بودم. با احتیاط روی فرش نخ نمای اتاق نشیمن راه می‌رفتم. تا رفتن روی سن دنباله دامن را می‌گرفتم و مراقب بودم قرقره‌ها از زیر پایم در نرود و در همان حال موهای پف کرده‌ام نریزد، با طمأنینه راه می‌رفتم. دستم را دراز می‌کردم و مجری خیالی دستم را می گرفت. بالای رختخواب‌ها می‌ایستادم. همه اتاق پر از تماشاچی بود. گل‌های قالی چشم به من دوخته بودند. حتی روی بالکن سالن هم تماشاچی بود. قوری استکان و سماور، همه توی طاقچه‌ی اتاق چشم به من داشتند. با تشویق حضار شروع به خواندن می کردم: «دو تا قمری مسافر با ما هم خونه شدم…» صدای هیاهو جمعیت بلند می‌شد به تماشاچی‌ها اشاره می کردم و با دستم گل‌های قالی را خطاب قرار می‌دادم: «شما، شما…» گل قالی جواب می‌داد: «من…»  می گفتم: «نه، آن آقایی که پشت سر شما ایستاده، بله شما، چه آوازی دوست دارید برای شما بخوانم؟» با صدایی غمگین می‌گفت: «نمیشه غصه ما را یک لحظه تنها بذاره…»

آن روزها در کودکیم جا ماند. این رویایی بود که همیشه با خود همراه داشتم و جذاب‌ترین بازی کودکیم بود. زمستان سال ۱۳۹۳٫ش  سال تحقق یافتن این رویای من بود.

گروه موسیقی سماعیان در سال ۱۳۸۲٫ش به سرپرستی عباس رهبرنیا شروع به فعالیت هنری کرد. اولین کنسرت در سال ۱۳۸۴٫ش و سپس در سال ۱۳۸۷ و۱۳۹۳٫ش بود که با استقبال بی‌نظیر همشهریان و هموطنان روبرو شد. اجراها در زمینه موسیقی فولکور با همکاری نوازندگان مطرح استانی و کشوری از افتخارات این گروه می‌باشد. گروه، ثبت خانه موسیقی ایران و داری مجوز رسمی برای برپایی کنسرت می‌باشد. موسیقی فولکلوریک ایران از تاریخ، فرهنگ و آداب و رسوم و زندگی مردم در طول قرن‌های متمادی سرچشمه می‌گیرد. هدف و شالوده هنر گروه سماعیان نواختن برای پیوند بین اقوام است.

حضور در جشنواره موسیقی و اجرای کنسرت در شهرهای مختلف ایران از جمله: جزیره کیش، تهران، قم، بندرعباس، ملایر، محلات، کرمانشاه، مازندران، شیراز، کلاردشت، خوانسار، خرم‌آباد، درود، ماهشهرو در شهرهای مختلف استان مرکزی: خنداب، مهاجران، شازند… وهمچنین اجرای کنسرت در کشورهای همسایه از جمله: تاجیکستان و ارمنستان از فعالیت‌های گروه سماعیان می‌باشد.

۷-۶ بهمن ماه سال ۱۳۹۳٫ش گروه سماعیان اجرای موسیقی محلی داشتند. من هنرجوی تار و آواز ایرانی بودم. به توسط  بانو«نغمه شکیبافرد» نوازنده‌ی‌ تار به گروه معرفی شدم. در این اجرا من خواننده‌ی همخوان بودم. اجراها: قطعاتی از موسیقی خراسانی، بندری، شیرازی، کردی، لری، بختیاری، بویراحمدی و گیلکی بود.

نوازندگان و خواننده گروه:

خواننده و نوازنده نی و سرپرست گروه: آقای عباس رهبرنیا/ نوازندگان سازهای کوبه‌ای: آقایان محسن بیات، پیمان داشار، محسن ربیعی و بانوان: عطیه مسلمی و نگین طاهری/نوازنده تار و دوتار: سجاد کرمی/ نوازنده سنتور: محمدرضا بهاری/نوازنده دیوان: سهیل سرافرازی/ نوازنده کمانچه: محسن محمدزاده / نوازنده کمانچه لری: سجاد لیریایی/ نوازنده تار: مهدی محمدی/ نوازنده عود: جهانگیر معتمد/ نوازنده قیچک آلتو: زهرا برومند/ نوازنده بم تار: نغمه شکیبافرد/ همخوان آواز: نگارنده و پرنیان محمودزاده / خواننده لری: ابراهیم مظفری/ خواننده‌ بویراحمدی، بختیاری، قشقایی: جواد طالبی گنجه‌ای و خواننده گیلکی: علیرضا علی بخشی بودند.

تمرین‌های فشرده چند ماه قبل از اجرا شروع شد. هر جمعه صبح و در طول هفته دو یا سه جلسه با توجه به  ساعت و برنامه‌ی کاری نوازنده‌ها تمرین داشتیم. در طول تمرین  دوستانی که قرار بود موسیقی محلی شهر خود را اجرا کنند، مهمان می‌شدند و تمرین‌ها را با هم انجام می‌دادیم.

گاهی تمرین‌ها تا ساعت یک شب هم به طول می‌انجامید. گروه همدلی بودیم. قطعات را با هم اجرا می کردیم تا روزهای پایانی که فقط روی نقاط ضعف بچه‌های گروه تمرین شد. آقای رهبرنیا رفیقانه گروه را رهبری و حمایت می کرد. در تمام طول تمرین رفاقت و صمیمیت بود.  هر نوازنده‌ای که کاستی یا نتی بالا یا پایین (فالش) می‌زد؛ با تمرین در همان جلسه اشکال رفع می‌شد. من و خانم محمودزاده هم باید حواس‌مان به سر ضرب‌ها بود و با اشاره نوازنده دف و تنبک متوجه سرضرب می شدیم. تمرین‌ها به خوبی پیش می‌رفت. چند کار کوچک مانده بود، طراحی لباس وعکس‌ برای  پوسترگروه.

برای لباس بانوان، قرار بر این شد لباسی با حجاب کامل طراحی کنیم. در نهایت با بلوز و دامن‌هایی با رنگ‌های زنده و شاد و سربندهای تزیین شده بر روی سن رفتیم. لباس آقایان پیراهن سفید با مغزی کار شده دور یقه بود. عکس‌های تکی و دسته جمعی پوسترِ را در آتلیه عکس «فوکو» انداختیم.

برای آشنایی با فضای اجرا، چند بار در سالن «ستارگان» تمرین کردیم.

همه چیز برای یک اجرای بی کم و کاست آماده بود. صبح روز ۶ بهمن سال ۱۳۹۳٫ش برای آمادگی بیشتر در سالن ستارگان یک اجرای آزمایشی(cues) داشتیم.

ساعت ۸ شب، اجرای گروه سماع  با موسیقی محلی منطقه استان مرکزی آغاز شد. عباس صادق آبادی، نوازنده سرنا و دهل از انتهای سالن شروع به نواختن کرد به میان حضار آمد. با گام‌های آرام به  روی سن رفت و با تشویق تماشاچیان به برنامه خود پایان داد. پس از آن مجری توانمند برنامه، آقای وحید نواعتقاد متن «دولا چنگ» نوشته‌ی نگارنده را برای حضار خواند.

دولا چنگ

آیا می‌شود آوای موسیقی که در وجودت موج می‌زند را از بین ببری؟ هرگز!

 پرندگانی که برای مهاجرت آوازخوانان دسته جمعی به پرواز درمی‌آیند و چون به هیاهوی شهر می‌رسند بر روی سیم‌های برق که به شکل خط حامل است؛ نت‌های چنگ و دولا‌چنگ را به نمایش می گذارند. این خود آوایی شنیدنی‌ست برای کسانی که گوش موسیقیایی دارند و تصویری دلنشین برای آنانی که چشم‌هایشان به زیبایی‌ها خیره می‌ماند.

 موسیقی در هستی موج می‌زند و هر لحظه به شکلی می‌باشد. صدای باد و رقص برگِ صنوبرها که در اوج می‌نوازند. صدای امواج دریا که در گوشه عشاق نواخته می‌شود و با آواز مرغان دریایی در هم آمیخته می‌شود، خود یک سمفونی است. صدای سم اسبان هنگامی که در تاخت هستند؛ زیباترین و بکرترین چهارمضراب می‌باشد . حتی لحظه ای که در سکوت درونی خود فرو می‌رویم و با خود می‌اندیشیم که هیچ صدایی نمی‌آید، ولی ما در سکوت، صدای آرام و هستی بخش قلب خود را می شنویم که تکرار آن در شور زندگی نواخته می‌شود.

پس از آن اجرای ما شروع شد. به ترتیب  در جایگاه خود با تشویق حضار نشستیم. سالن یک صدا دست می‌زدند و این هیجان ما را بیشتر می کرد.

بخش اول برنامه با اجرای قطعات،

خراسانی: ساز، دوتار/ ترانه روم صحرا: با تمام سازها و خوانندگی آقای عباس رهبرنیا و هم‌خوانی من و خانم محمودزاده /بختیاری: ساز، سنتور/آواز شیرعلی مردون: گروهی/کوبه‌ای: دف و دهل/ ترانه عروسی:گروهی / شیرازی: ساز، دوتار/ ترانه  بیا شیراز کاکو: گروهی

بخش اول با تشویق فراوان تماشاچی‌ها پایان یافت. در فاصله دو اجرا، آقای سخنور یک شعر با لهجه اراکی خواندند و بخش دوم اجرا شروع شد.

در بخش دوم

موسیقی قشقایی:  ساز، آکاردئون/ ترانه (لری): دَستم بیر، گروهی/ گیلکی: ساز، نی و عود / یه قل و دقل: آهنگ گیلی، گروهی / آهنگ، ولاتم ایران: گروهی

حضار یک صدا تشویق می کردند و استقبال و شوق آن ها ما را به وجد آورده‌بود.

سنتور، وقتی مضراب‌های نمدی بر روی نت‌ها می نشست. گویی پرنده‌ای خوش صدا با پریدن آرام برای برداشتن دانه از این طرف به آن طرف می‌پرید، با آوایی مسحور کننده.

تنبک، مهمترین ساز کوبه‌ای دنیا  که با ریتم خاصش سلول‌های  بدن را به رقص وامی‌دارد. ناخودآگاه در موقع شنیدن آن پا می‌کوبی و یا با انگشتانت ضرب می گیری. با ضربه‌ی آرام انگشت به ریتم او در می‌آیی. می‌شد تصور کرد که تماشاچی‌ها با دست روی پای خود ضرب می‌زنند و با تنبک‌نواز هماهنگ شده‌اند.

وقتی صدای حزن‌انگیز عود در سالن پیچید بزم‌های شاهانه خسرو پرویزی در یادها زنده شد، با غمی که قلب را نمی‌فِشُرد و روح را  آرامش می‌داد.

قیچک این ساز قدیمی با ناله اندوهگینش جلایی وصف نشدنی به اجرا داده‌بود.

کمانچه نوازها چنان آرشه می کشیدند که گویی در دنیایی دیگر سیر می کنند.

نوازندگان تار و بم تار با زخمه زدن بر سیم‌های  ابریشمی نواها را در هم یکی کردند.

وقتی دف‌ها روی دستان نوازندها به رقص درآمد وجودها را  لرزاند و همه اعضای بدن گوش ‌شده‌.

با آوایی که از حنجره‌ها بر‌خاست موسیقی معنای دیگر گرفت. خوانندگی و نوازندگی با آکاردئون چنان خالص و ناب بود که در هیچ وصفی نمی‌گنجد.

نت‌های در فضا پراکنده شده به صف شدند و بر جان‌ها نشستند.

چه کسی می‌تواند باور کند که ترکیب نوا و آوا این چنین معجزه کند. موسیقی با طنینش روح‌ها را تسخیر کرد.

سالن یکپارچه به پا خاستند و ما هم در برابر آن‌ها سر تعظیم فرود آوردیم.

هر دو شب اجرا، سالن مملو از جمعیت بود که نشان از علاقه‌‌مندی همشهریان اراکی به موسیقی و حمایت از هنرمندان بود. استقبال بی‌نظیر و حضور خانواده‌ها و هنرمندان با نگاه‌های مهرآمیزشان، ثبت خاطره‌ای کردند از رویایی که به واقعیت پیوست و لذت آن همیشه در ذهنم باقی ‌ماند.

اجرا بهمن ۱۳۹۳

چاپ متن در فصلنامه رازان شماره ۲۴ ویژه نامه موسیقی( استان مرکزی) مدیر مسئول آقای یوسف نیکفام

 

 

 

 

 

 

 

به اشتراک بگذارید
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در linkedin
پست های مرتبط

یک پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *