تحول در گرو سفر
شب دیر خوابیدهبودیم، ولی فرصت اندک بود؛ باید در این سفر هر آنچه در باره مولانا و زندگیش بود را میدیدم و میشنیدیم و توشه سفر میکردیم. صبح بعد از خوردن یک صبحانه مفصل در هتل، آماده رفتن با گروه همسفران به مزار مولانا شدیم. ساعت ده صبح همگی سوار اتوبوس شدیم. دگرگونیها و تحولات زندگی در گرو سفر است. سفر جلالالدین محمد بلخی ملقب به «خداوندگار» از زادگاهش بلخ، خراسان بزرگ همراه پدرش «بهاءولد» و مادرش «مؤمنهخاتون» که در خانه به او «بیبی علوی» میگفتند، همراه سیصد نفر از یاران و مریدان پدر به قصد حج در سال ۶۱۷ ه.ق آغاز شد. در این سفر طولانی ملاقاتی با شاعر صوفی مشرب نیشابور «شیخفریدالدین عطار» داشتند. عطار به بهاءولد جمله نغزی میگوید: «بزودی این کودک آتش در دل سوختگان عالم خواهدزد و شور و غوغایی در بین رهروان طریقت به وجود خواهدآورد.» شیخ مثنوی «اسرارنامه» را به مولانا هدیه داد. در بغداد پیکی از شیخالشیوخ «شهابالدین سهروردی» به پیشوازشان میرود و قول رحل اقامت میگیرد. بهاءولد اولین جایی که اقامت طولانی داشت، «لارنده» قرامان کنونی در ترکیه امروز بود. مولانا در لارنده تجربه تلخ از دست دادن مادرش و پس از چندی تجربه شیرین ازدواج با «گوهرخاتون» را داشت. در سال ۶۲۶ ه.ق زمانی که خداوندگار بیست و دوساله بود به همراه پدر و همسر و دو فرزند و همسفرانش به قونیه در آسیای صغیر، تختگاه سلجوقیان روم وارد میشوند. پس از مرگ «سلطان العلما» پدر مولانای جوان به دستور لالای پیر «سید برهانالدین ترمذی» برای تکمیل درس به حلب و شام میرود. مولانا با لحنی عالمانه و موقرانه در مجالس وعظ خود از قرآن، احادیث، مناجاتها و دعاهای پرشور، شعرهای فاخر، قصه و مثلهای عبرتآموز میگفت. تا اینکه درویشی غریبه و سالخورده «شمسالدین محمدبنعلیبنملکداد تبریزی» در کسوت تاجران و کلاه سیاحان به قونیه وارد شد. او که مسافران صاحبدل «شمس پرنده» مینامیدنش؛ دنیای مولانای جوان را دگرگون کرد. دنیایی پر از شور و جذبه و شیفتگی برایش به ارمغان آورد. در باب کرامات شمس حکایات بسیار گفتهشدهاست. اما آنچه بیش از همه بر مولانا اثرگذار شد تحول روحانی او بود. او را از علم قال و مکتب و درس و موعظه به عالم حال، مکتب عشق و از خودرستگی آورد.
آخرین دیدگاهها