زیستن دوباره،آب، خاک، آتش، باد

مادرم؛ می‌خواهم از آن بعدازظهر تلخ بنویسم. از آن بعدازظهر پاییزی که دیوانه‌وار در راهروی بیمارستان قدم می‌زدم. برای به دست آوردن تو، به دعاهای خالص متوسل شده‌بودم. صدای خنیاگری را داشتم که در اوج غم می‌خواست ترانه شادی بخواند و برای خودش شادی به ارمغان بیاورد. با اینکه درد می کشیدی باید مرگ را تمجید و ستایش می‌کردم که تو را از درد رهایی دهد. اما چنین نکردم. منتظر معجزه‌ای بودم شاید اتفاق بیفتد. ظرافت مرگ در همین است؛ با اینکه با چهره‌ای کریه می‌آید ولی به منظر تو، مرگ خوش آمده‌بود، او را پذیرا شده‌بودی در آن لحظه، مرگ را ستایش می‌کردی. اما نمی‌دانستی با ستایش مرگ چه فاجعه ای برای ما رقم می‌زنی. نمی‌دانستی با پذیرا شدن مرگ، تلخ ترین لحظات برای ما رقم ‌خورد. باید به زیستن دوباره بیاندیشم تا رنج مرگ تو برای من آسان شود.

زندگی چون  زیستن ققنوسی است که از برای زیستن دوباره تلی از هیزم گرد هم می‌آورد و آتشی می‌افروزد و پس از سوختن بر باد می‌شود و زندگی نو به بار می‌آورد. آغازی نو برای او رقم می خورد که خودش نیز غافلگیر می‌شود. بیاید به غافلگیری بیاندیشیم…

 

مرگ و تولد دو روی یک سکه است. در آن روزهایی که جنینی بیش نیستیم. دل کندن از حباب شیشه‌ای، از آن اقیانوس آرام، بسی دشوار است. حصار شده در بندهای زندگی خود را آسوده و آرام می‌بینم. وقتی پا به این دنیا می‌گذاریم صداها را از نزدیک می‌شنویم، چه لذتی و چه دیداری‌ها نصیب ما می‌شود؛ غافلگیرکننده، دنیایی که باید پایِ تجربه کردن و زمین خوردن‌ و بلند شدن‌هایش ایستاد؛ تا برای تحمل این دنیای پر رنج ساخته شویم. باید هر روز آموخت و در پایان دوباره به دنیایی پا گذاشت که نمی‌خواهیم ثباتش و جای پای محکم  خود را در این دنیا از دست بدهیم.

اما شاید آن جا نیز کسانی باشند، با نام‌هایی جدید که ما را تا سرحد مرگ می‌پرستند. باز این چرخه ادامه دارد و ما پای خود را در جایی دیگر محکم می گذاریم، که شاید از خاک نباشد. بگذار بگویم از آب به دنیای خاک آمدیم. بعد از آن به دنیای آتش می‌رویم؛ ولی نه آتشی سوزان، آتشی نوازشگر. باید به یقین بگویم که پس از زندگی در آتش باید دوباره آن را ترک کنیم و به زندگی در باد برویم. ما با این عناصرچهار گانه، آب، خاک، آتش، باد، زندگی می‌کنیم. این ها شالوده و اساس زندگی ما هستند. ما در آتش زندگی می‌کنیم. در شعله‌های رقصانی که در دنیای خاکی از آن ترس داریم. چگونه شد سیاوش از آتش گذشت و اسطوره و افسانه شد. آتش برای ما نیز زندگی بخش و آغازی نو خواهد داشت. بیاید تصور کنیم ما در دنیای آتش زندگی می‌کنیم. همان گونه که در آب تنها زندگی کردیم و بر عالم خاکی با اذعان به پوچ بودنش عاشقانه زندگی کردیم. زندگی در آتش را می‌توانیم به تصویر بکشیم. آنگاه که در جنین اقیانوسی بودیم؛ هیچ تصوری از زندگی بر کره خاکی نداشتم. آیا می‌توانستیم باور کنیم که باید نفس بکشیم بدون وصل بودن به بند نافی. اصلا نفس کشیدن یعنی چه. آیا می‌توانستیم تصور کنیم که باید مثل صداهای مبهمی که می‌شنویم؛ ما هم روزی قادر خواهیم بود سخن بگوییم. آیا می‌توانستیم به این فکر کنیم که دیگر خوابیدن کافیست، باید برخیزیم و راه رفتن، را بیاموزیم. آیا می‌توانستیم لذت شادی را تصور کنیم. آیا عمق درد و رنج را می‌توانستیم درک کنیم. آیا آن روز که در اقیانوسی از آب غوطه می‌خوردم؛ می‌توانستم به زندگی خاکی فکر کنم. آیا مُحال و ناممکن نمی‌دانستیم. آیا گریه‌ای که از ته دل سر دادم، برای کنده شدن از آن طناب نبود که ما را به ناجیمان  وصل می‌کرد.  زاده شدیم، تولدی شورآفرین و شورانگیز،یافتیم. از مُحالی به ممکن رسیدیم. چه فرض‌های ممتنعی که سهل و آسان شد. در دنیای خاکی خنده‌های شادی سر دادیم. با رنج و درد آشنا شدیم و بارها زمین خوردیم. با تجربه‌های تلخ دست و پنجه نرم کردیم، ولی برخاستیم و دوباره شروع کردیم این سرسختی برای زنده ماندن است. اما دوباره مرگ را تجربه را می‌کنیم و با زندگی دوباره. می‌توانیم زندگی در شعله‌های فروزان آتش را تصور کنیم؛ باید قوه تخیل خود را به کار بیندازیم. شاید باید این نظریه را پذیرفت، همین گونه است، من هم اکنون می‌توانم زندگی در آتش با شعله‌های رنگینش را تصور کنم. باید به قدرت باورم کمی بال و پر بدهم؛ که پس از مرگ و جدا شدن از دنیای خاکی به دنیای آتش پا می‌گذارم. اما نمی‌دانم آن جا چه کسی حامی من است. نمی‌دانم چه کسی همچنان من را در آغوش خود نگه می‌دارد. هیچ دور از ذهن نیست. پس مرگ پایان نیست. آغاز است آغاز و شروع دوباره برای تجربه‌هایی دوباره، برای زیستی دوباره و برای رنج کشیدن دوباره. ما با زندگی کردن، شتابان به سوی مرگ و زندگی دوباره می‌رویم. باید به زندگی شب پره نگاه کرد او زودتر از ما به زندگی درآتش پا نهاده او بال‌هایش را با دور شعله گشتن می‌سوزاند تا در باد زندگی کند. شب پره‌ها یک مرحله از ما جلوتر هستند و آن‌ها زندگی در شعله را با سوختن بال‌ها به اتمام می‌رسانند و با سپردن خود به باد آغازی نو برای خود رقم می ز‌نند.

آیا این باورپذیر است. آیا می توان تصور کرد که ما پس از مرگ در دنیای آتش زندگی خواهیم کرد باید به آن فکر کنیم .

چه دنیای نورانی و پر از اخگرهای رنگین با نورهای طلایی و با شعله‌های سر به فلک کشده. بیایید تصور کنیم ما زندگی پس از مرگ  خود را زیستنی در شعله‌هایی داریم که زندگی در آن حرارت‌بخش و زندگی‌بخش است؛ تا آن روز که پایانش نزدیک شود و مرگ در آتش و زادن در باد را تجربه کنیم. اما کجا و چگونه. هیچ نمی‌دانم فقط می‌دانم با این تصورات می‌توان آسان تر مرگ عزیزان‌مان را پذیرا باشیم و به زندگی در حرارت و شور بیاندیشیم.

پی نوشت: امروز ۹ فروردین ۱۴۰۱ است. بخش اول متن،  تمرین کلمه برداری و جمله نویسی بخشی از دوره تولید محتوا با آقای شاهین کلانتری است.

کلمات (دیوانه وار/ ظرافت/ خنیاگر/به دست آوردن/ فاجعه/پذیرا/خالص/اصیل/مرگ/ستایش/تمجید)  از کتا ب سی اثرِ از “کریستین بوبن” است.

 

به اشتراک بگذارید
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در linkedin
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *