تجربه حس های شیرین

سال ۱۳۹۸ که ویروس کرونا، گریبان همه دنیا را گرفت؛ ما که استثنا نبودیم و با این داستان خانه نشین شدیم. برای من زیاد سخت نبود؛ ولی برای همسرم کمی مشکل بود و روزهای اول مقاومت می‌کرد و و هر بار برای خرید یک چیز به بهانه‌های مختلف از خانه بیرون می‌رفت. یک سوال اساسی در ذهنش شکل گرفته و مرتب می‌پرسید شما در خانه چکار می‌کنید.  خوب باید کاری می‌کردم و همسر را از این شرایط که باید نام بحران را برایش بگذارم نجات بدهم. برنامه ریزی را شروع کردم. صبح زود وسایل را آماده می کردم و صبحانه و گاهی اوقات ناهار را به  منطقه طبیعت گردی، گردو می‌رفتیم. بیشتر اوقات مسیر را پیاده طی می‌کردیم. بعد ازیک کوهنوردی سبک، صبحانه را در روی قله می‌خوردیم و برای ناهار برمی‌گشتیم. همسر تا دوشی بگیرد و خستگی راه را از تن در کند؛ ناهار را آماده می کردم. بعد از ناهار کتاب تاریخ تمدن را بلند می خواندم و مثل معلم مدرسه از همسرم می‌پرسیدم. او هم نصف و نیمه جواب می‌داد. هر روز یک خلاقیت به خرج می‌دادم . یک روز گفتم:«هر کس سر کمدش برود و بهترین لباسش را بپوشد و فکر کنیم می‌خواهیم مهمانی مهمی برویم.» آن روز خیلی حس قشنگی داشتیم. حالا همسرم هم به فکر ورزش افتاد. هالتر و وزنه ها از انباری آورد بالا و هر روز صبح باید با او تمرین وزنه می‌زدم. یک روز با هم نان پختیم . نان های برشته و سبکی که طعم زندگی می‌داد. یک روز پودر کیک خریدیم و با هم کیک درست کردیم و همسرم با هیجان چند بار پشت پنجره فر می‌رفت و نگاه می کرد و می گفت:«دیگه نزدیکه آماده بشه.»  چند روز قرنطینه وقتی من کتاب می خواندم او ظرف‌های ناهار را می‌شست و آشپزخانه را دستمال می‌کشید. این عادت تا امروز برایش باقی مانده؛ هر شب قبل از خواب ظرف‌های شام را می شوید و آشپز خانه را دستمال می کشد. روزهای کرونا، سخت و پر از هیجان و چالش بود. احساس می کردم با همسرم به یک سفر در یک شهر دیگر رفته‌ام. حس‌های جدید تجربه می کردم.

به اشتراک بگذارید
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در linkedin
پست های مرتبط

یک پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *