تن ماهی
جشن چهارم آبان سال ۱۳۵۲ بود. تمرینهای رژه را در مدرسه شرف ارامنه انجام داده بودیم. آماده برای رژه روز جشن تولد بزرگ خآندان پهلوی بودیم.
دامن سرمهای و بلوز یقه اسکی سفید لباس فرم شیروخورشید بود. البته با جلیقه و بند و واکسیل زرد که من نه جلیقه داشتم نه بند و واکسیل.
به جای جلیقه بلوز بافت سفید و سرمهای پوشیدهبودم
صبح آفتابی آبان ماه بود. دامن پلیسه و بلوز یقه اسکی سفید را پوشیدم. توشه راه یا همان برنامه رژه را برداشتم. دو عدد تخم مرغ پخته و یک تکه نان تنک خانگی آب زده را داخل کیف مدرسهام گذاشتم.
برنامه رژه بعدازظهر بود. ما از صبح در زمین فوتبال رژه را تمرین میکردیم هر بار هم یکی از صف بیرون میآمد یا درست نظام نمیگرفتیم آقای تبریزی بلند صدا میزد از جلو نظام،به چپ چپ به راست راست
تاکید میکرد وقتی به تمثال اعلیحضرت رسیدید همگی نظر به راست…
چندین بار با تصویر دیوار در مدرسه تمرین کردهبودیم.
آقای تبریزی وقت استراحت داد برای بار هزارم گفت: بچهها حواستان باشد نظر به راست داشتهباشید.
همه با لباسهای همرنگ ولی متنوع برای استراحت به اتاقی در گوشه زمین فوتبال رفتیم. بوی نا آشنا ولی مطبوع در اتاق پیچیده بود. تخم مرغ پختهها را بیرون آوردم له شده بود پوست و گوشتش داخل هم شدهبود. بوی اشتها برانگیز هر لحظه بیشتر میشد. دنیاران جعبهای در دستش بود و تکههایی از آن بیرون می آورد با اشتها میخورد.
تا ته جعبه خورد و انگشتهایش را هم لیسید. جعبه را پرت کرد گوشه اتاق جلوی پای من.
من همچنان مشغول کندن پوست های سمج از گوشت تخم مرغ بودم بدون اینکه کسی متوجه شود با پا به جعبه زدم روی آن نوشته بود تن ماهی…
بعد از آن بارها و بارها تن ماهی خریدم. بو کردم و مزهاش را امتحان کردم ولی هنوز آن بوی وسوسه انگیز و اشتها برانگیز را نمییابم.
این سوال هنوز بیجواب است تکه گوشتهای ریز ریزی که دنیاران با ولع در دهانش میگذاشت چه مزهای بود.
آخرین دیدگاهها