کلینتون ایستوود، داربست فلزی
شهر در سکوت روز تعطیل هنوز در خواب نوشین صبحگاهیست. یک کامیون از فاصله دور صدایش هر لحظه کمتر میشود. ساختمانی سیمانی جلو پنجره اتاقم در حال رشد و قد کشیدن است.
از پشت شیشهی آیینه ای پنجره اتاقم تو را میبینم که دستان روزیآورت این غول سیمانی را هر رو بالا و بالاتر میبری. باکی نیست. زندگی در جریان است. با اینکه خورشید و آسمان را ازمن گرفتی؛ ولی من تو را سرزنش نمیکنم بر خلاف میل درونیم تو را تحسین هم میکنم. میدانی برای چه! هر چند تحسین من معانی برای تو ندارد. رزق حلال است که اینچنین تو را جسور و پر دل کردهاست.
تو از پشت شیشهی آیینهای من را نمی بینی.
اما من تو را میبینم که چگونه با شجاعت روی داربست بالا و پایین میروی. ترس از ارتفاع را در وجود خودت کشتهای. شاید هم از آن مردان شجاع هستی و ترس از ارتفاع را باور نداری. کلاه لبه گردت «کلینتون ایستوود جونیور» هنرپیشه معروف فیلمهای تگزاسی را در ذهن تداعی میکنی. تو نیز قدی بلند و صورتی استخوانی داری. چابک و تر و فرز بیوقفه میلههای فلزی را رد میکنی. پسرک جوان باریک اندام در کنارت مهارت آموزی میکند؛ میلههای قطور را از پایین به بالا هدایت میکند. پا ضربدری به میله خودت را قفل کرده و قیچیوار ایستادهای. مهارت تو در محکم بستن پیچها ستودنیست. میلهها چسبندگی ندارند و تو با دستهای کارآزمودهات مهارتت را به رخ میکشی. شهر همچنان خلوت و آرام است. صدای ضربهی چکشهای قوی تو در کوچه باریک بی عابر میپیچد. میدانی نباید مهره، ذرهای و درجهای از پیچ جدا باشد. سیگاری خاموش گوشهی لبت هست از بوی سیگار قبل از روشن کردن حظ میبری. دلخوشی کوچکی است که نمیتوانم وصفش کنم. بوی سیگار خاموش، خوردن چای بالای داربست همه یک شادی زودگذر است برای دلگرم بودن و غلبه بر ترس نگاه به پایین انداختن.
در دلم برایت آرزوی سلامتی میکنم و از همه مهمتر به این میاندیشم و ایمان دارم که واژه قدرشناسی آنقدر در زندگیت پر رنگ است که میتوانی با آرامش درونی در آن ارتفاع بایستی و سیگار خاموشت را روشن کنی و کوچههای بی عابر را از نظر بگذرانی.
عکس: ساختمان ده طبقهای است که چند سال پیش ساخته شد.۷ ۲شهریور ۱۴۰۲
آخرین دیدگاهها