تمام خوشیِ تحصیل راه مدرسه بود. همراه با لذتی کوتاه و گذار. گذر دوچرخهای و نگاهی مهرآمیز و تپش قلب. دیگر نه درس را میفهمیدم و نه میدانستم که چرا معلم فیزیک از گردش گلولهای حول محورش میگوید! گویا از قلب من که در دوران است میخواهد بگوید. قلبی که میچرخد و نمیخواهد سر جایش آرام و قرار بگیرد. چرا معلم شیمی وقتی از پیوند کوالانسی میگفت من خودم را در پیوند با همان لحظه گذرای دوچرخه سوار میدیدم و نگاهی مهرآمیزی که مثل صاعقه میگذشت. فقط دبیر ادبیات حال من را میدانست:”هزار جهد بکردم که سّر عشق بپوشم/نبود بر سر آتش که نجوشم” مثل گلولهی داغ میسوختم و عاشقانه خاکستر میشدم و زمزمه شعر بر زبانم بود. هزار جهد که سّرش بپوشم اما در خلوت، موقع مشق نوشتن و حل مسایل ریاضی ضبط صوت، حال دلم را به زبان تصنیف میگفت و رازم آشکار میکرد.«ای که بی تو خودم تک و تنها میبینم…»
خواندن شعر و گوش دادن آن با صدای خواننده دنیایی از حسرت و آرزو به همراه داشت. خواننده به علت جبر تاریخی مهاجرت کردهبود ولی برای ما دست مایهای از ابراز عشق گذاشتهبود. در خلوت خانه عاشقانه میخواندم و خودم را در لذت آن نگاه گذرا غرق میکردم.
آنچه در نسل ما مورد مؤاخذه بود همان عشق و از همه بدتر ابراز آن با خواندن تصنیف و ترانه بود. باید گوشمالی میشدم و میشنیدم: «اگه ریگی به کفشت نباشه چرا ای شهیدان در خود تپیده گوش نمیدی.» دفترهای شعرهای ما پاره و از شنیدن صدای خواننده با شکستن نوار کاست برای همیشه محروم میشدیم. خواهر کوچک و چه به آهنگ عاشقانه گوش دادن! خواهر باید مطیع و فرمانبر باشد. باورپذیر نبود که خواهر کوچک عاشقی کند.
برادری که خودش فرمانروای عاشقی و گل سرسبد پسرهای محل بود. چندین و چند عاشق دل سوخته داشت. هر چند خودش خبر داشت ولی به آنها التفاتی نمیکرد و با تکبر و تبختر راه میرفت و ناز میفروخت تا در حلقه کدام بیفتد. رازگونه بگویم در دام عشق افتاد. اما سفر و مهاجرت و تحصیل همه چیز را برایش گونهای دیگر معنا کرد.
رضا دادم که عشق را در دلم چون گنج پنهان کنم و طعم شیرینش را با گوش دادن به آهنگ “ای که بی توخودم تک و تنها میبینم” هنوز مزه مزه کنم.
شما با کدام ترانهها خاطره دارید؟برای من در کامنت بنویسید.
۲۱ اَمردادماه ۱۴۰۲
2 پاسخ
درود دوست مهربانم بانو سلیمی عزیز چه زیبا نوشتید پر توان ونویسا باشید .
عزیزمی ممنونم از مهرت. دوستی هایمان پایدار