طلایه دار مشعلِ  آیین‌های کهن(دکتر محمد میرشکرایی)

 

دکتر میرشکرایی و همسرش بانو دکتر غزال پرویزی و زهرا سلیمی

گاهی دیدارهایی در زندگی پیش می‌آید تکرار ناپذیر، مثل یک رویا. در دل امید آن داری که باز هم بتوانی در محضر این انسانهای شریف، فقط مستمع باشی و بس… در سفری که به تفرش داشتیم بی راه نیست اگر بگویم به گنجی دست یافتیم  و در کنار او فقط آموختیم. وی طلایه‌دار مشعلی‌ست  که آیین‌های کهن ایرانی را زنده نگه داشته‌است؛ با شناخت عناصر مهم و کلیدی و عشقی که به سرزمین ایران دارد؛ آیین‌های کهن ایرانی را  در جایگاه جهانی قرارداده‌است. ایشان با آرامشی که در کلامش بود از زادگاهش تفرش و از عشقش به سرزمین ایران گفت.

«محمد میر‌شکرایی» هستم. یلدای سال ۱۳۲۱٫ش در«تفرش»  به دنیا آمدم. فرزند اول خانواده هستم. پدرم  در دستگاه‌های دولتی کار می‌کردند، بعد ساکن تفرش شدند. مَلاک این‌جا بودند. سال‌های دوران کودکی را در تفرش گذراندم. پدرم چون در شهر‌های مختلف کار می‌کرد، به تبع آن در شهر‌های متفاوتی تحصیل کردم. تابستان‌ها به تفرش، نزد پدر‌بزرگم می‌آمدم. به این سبب با فضای شهر تفرش انس دارم. تفرش را خیلی دوست دارم، می‌توانم  بگویم دلیل بازگشتم به تفرش در دوران بازنشستگی همین است؛ البته گرایش و تشویق همسرم نیز بود. فرصت زندگی در شهر‌ها و حتی کشورهای خارج ‌هم، پیش آمد ولی هیچ‌وقت این انگیزه را نداشتم. ایران برای من عشق است. هیچ جا را با ایران عوض نمی‌کنم. و اگر بپرسند در کجای ایران دوست داری زندگی کنی؟ می‌گویم تفرش!

پدر و پدربزرگم، علاقه‌ی زیادی به کتاب داشتند؛ همین موضوع  موجب گرایش من به حوزه‌های آموزش و کتاب شد. کتاب‌های آن‌ها را هنوز به یادگار دارم. چندین سال تک فرزند بودم. کتاب‌ها، بازیچه‌های دوران کودکی من بودند. عکس‌های آن‌ها را نگاه می‌کردم. مجموعشان من را به این حوزه علاقه‌مند کرد.

تابستان‌ها اقوام به منزل پدر‌بزرگم می‌آمدند. ۱۲-۱۰ نفر هم سن و سال بودیم. آن زمان در کنار بازی‌های کودکانه انجمنی درست کردم به نام« انجمن خردسالان تفرش». همه کم سن و سال بودیم، ۸ ساله تا ۱۰ ساله. ملکی در «هادی‌آباد» در نزدیکی تفرش داشتیم. تابستان‌ها از تفرش به آن‌جا می‌رفتیم. برای همه‌ی بچه‌ها که از تهران می‌آمدند کارت انجمن صادر می‌کردم. ورقی را می‌بریدیم و اسمش را رویش می‌نوشتیم. محل جلساتمان هم شاخه‌ی درختانِ کهن بود. گپ و گفت می‌کردیم. کودکانه ادای چیز‌هایی را که می‌دیدیم؛ در‌می‌آوردیم.

هر وقت یاد آن زمان می‌افتم، فکر می‌کنم کار کودکانه‌ی عجیب و غریبی بوده‌است. این نشان دهنده‌ی گرایشم به این فعالیت‌ها بود. حدود ۲۰-۱۹ساله که بودم در دبیرستان «شرف» تهران درس می‌خواندم. بچه‌های تفرش را جمع کردم و کانونی به نام «جوانان تفرش» تشکیل دادیم. کانون جوانان تفرش، خیلی فعالیت کرد. کتابخانه درست کردیم. مسابقات شطرنج  و پینگ‌پنگ گذاشتیم. برنامه‌هایی را برای سخنرانی‌های مختلف اعلام می‌کردیم تا افرادی که حرفی برای گفتن داشتند، برایمان صحبت کنند. متأسفانه کانون جوانان سر‌انجامی نداشت. هر کدام از بچه‌ها به دنبال زندگی  و کار خود رفتند. هیچ‌وقت کودکی و جوانی نکردم.

فضای خانه یک فضای آیینی بود. شب یلدا، نوروز، محرم و… در خانه‌ی ما خیلی زنده بود. من هم از کودکی به این رسم‌ها علاقمند شدم. در شب یلدا حدود ۷۰-۶۰ نفر دور هم جمع می‌شدیم. نوروز هم که جای خود را داشت. ایام محرم هم که همه به تفرش می‌آمدیم. یکی از مشغولیت‌های زمستان ما «شاهنامه خوانی» بود. شاهنامه‌خوانی دوره‌ای داشتیم، یعنی هر نوبت  در خانهِ‌ یکی جمع می‌شدیم  و شاهنامه می‌خواندیم،  این‌ها باعث شد که به آیین‌های ایرانی علاقه‌مند شوم. بعدها کارم را هم در همین زمینه انتخاب کردم. سال۱۳۵۲٫ش که خدمتم را پشت سر گذاشتم، به مدت یک سال به «وزارت کشور» رفتم. همان سال«وزارت فرهنگ وهنر» امتحانی برای مردم‌شناسی گذاشت. در این امتحان شرکت کردم و نفر اول شدم.

وقتی شما وارد عرصه‌هایی مثل پژوهش مردم‌شناسی، زبان‌شناسی و این نوع تحقیقات می‌شوید، بازنشستگی ندارد. ممکن است از سازمانی که کار می‌کنم،  بازنشسته شوم ولی از این کار نمی‌توانم بازنشسته شوم چون جزئی از زندگی من است. به هر حال وارد مرکز مردم شناسی ایران شدم.

از سال ۱۳۶۷٫ش  مردم‌شناسی ما با چند دستگاه دیگر مثل باستان‌شناسی ازحوزه‌ی وزرات فرهنگ و آموزش عالی جدا شد و به طور مستقل و البته وابسته، به «سازمان میراث فرهنگی کشور» تبدیل شد. از همان سال  مسئول مردم‌شناسی سازمان شدم. هیجده سال این مسئولیت  را داشتم؛ تا آخرین روزی هم که در سازمان بودم همیشه با عشق کار کردم. در همین راستا به دلیل کارم و عشق به شناخت بیشتر ایران  به تمام نقاط کشور رفتم.

 

از ثبت جهانی نوروز برای ما بگویید؟

از زمانی که مسئولیت کار مردم‌شناسی را به من سپردند، از جمله کارهایی که کردم این بود که به آیین‌ها پرداختم. پژوهش‌های سراسری گذاشتیم. چون فکر می‌کردم باید در عرصه‌ی وسیع‌تری به آن بپردازیم. بسیار ریزه‌کاری در این‌ها هست که یا فراموش شده یا در معرض فراموشی هستند.

دو سال پروژه‌ی سراسری کشوری برای نوروز و مراسم محرم و غیره گذاشتیم. در همه‌ی استان‌ها شروع به کار کردیم.

یکی دیگر از کار‌هایی که در حوزه‌ی مردم‌شناسی کردم این بود که واحد‌های استانی درست کردم. در هر یک از اداره‌های میراث فرهنگی کشور در استان‌های مختلف، یک بخش مردم‌شناسی تشکیل دادیم. مسئولین از خود کارکنان آن‌جا یا استخدامی‌های جدید برای این کار گذاشتیم. همه‌ی این‌ها مسئول شدند که روی بحث نوروز و بعد از آن محرم کار کنند.

تا سالی که «سازمان یونسکو»  سال میراث معنوی را اعلام کرد، ما پروژه‌ی مردم‌شناسی نوروز را سامان داده بودیم. بنابراین بحث میراث فرهنگی ما در حوزه‌ی نوروز همزمان با برنامه‌ریزی یونسکو شد. در جهت ثبت نوروز اقدام کردیم و جمع بندی کار‌های پژوهشی را بر مبنای ثبت جهانی گذاشتیم. ابتدا آن را به ثبت ملی رساندیم؛ چون هر اثری که بخواهد به ثبت جهانی برسد، ابتدا باید به ثبت ملی آن منطقه برسد. نوروز فقط متعلق به ما نیست. در خیلی از کشور‌ها جشن گرفته می‌شود. فکر کردیم از این کشور‌ها دعوت کنیم.  وقتی یک پدیده‌ی میراث معنوی در کشورهای دیگر هم هست، آن‌ها را هم باید شرکت دهیم.  اولین کنگره‌ی منطقه‌ای نوروز را در تهران تشکیل دادیم. از کشور‌های فارسی زبان و هم‌فرهنگ‌مان دعوت کردیم. کشور‌های «آسیای مرکزی، آذربایجان، ترکیه، پاکستان، هندوستان و… » که ده تا کشور شدند. اسم آن را هم کشور‌های «حوزه‌ی نوروز» گذاشتیم. اهدافمان را برایشان گفتیم؛ که می‌خواهیم با مشارکت همه‌ی کشور‌ها این جشن را به ثبت جهانی برسانیم. همه قبول کردند. نوروز اولین پرونده‌ی بزرگ چند ملیتی یونسکو بود. در سال۱۳۸۸٫ش آن را به ثبت جهانی رساندیم.

 

خیلی‌ها به من می‌گفتند: «چرا نوروز را که جشنی ایرانی است به نام کشور‌های دیگر هم ثبت کردید؟ چرا جزء سهمیه‌ی ملی نگذاشتید؟» ما یک سهمیه‌ی ملی و یک سهمیه‌ی مشارکتی داریم. همیشه پاسخم این بود که ما یک جهان ایرانی داریم که فرا‌تر از مرز‌های سیاسی امروز است. کشور‌هایی مثل تاجیکستان، ازبکستان، افغانستان، آذربایجان و عراق حوزه‌های هم‌ فرهنگ ما هستند. ما با این‌ها یک حوزه‌ی فرهنگی هستیم. نه یک کشور به معنای سیاسی. یک عرصه به معنای فرهنگی هستیم. جدا از هم نیستیم. اگر می‌توانستیم نوروز را فقط به نام یک کشور و برای خودمان ثبت کنیم، به این معنا بود که ما با این کشور‌ها ارتباطی نداریم. اما ثبت مشترک بیانگر این است که ما یک پهنه و حوزه فرهنگی هستیم. جهان ایرانی که می‌گوییم به معنای سلطه‌گری مانند کشور‌هایی که بر جهان سلطه داشتند، نیست. به معنای ارتباط فرهنگی است. باید کوشش کنیم تا دیگر نمونه‌های فرهنگ‌مان را هم به این‌ها بیفزاییم. تاکنون در مورد موسیقی  و زمینه‌های هنری و آیینی بیش از پانزده نمونه در سطح جهانی به ثبت رسانده‌ایم؛ به ثبت «یلدا» و «تیرگان» نیز اقدام کرده‌ایم.  هر چه تعداد مشترکاتمان را بیشتر کنیم یعنی پیوندمان را مستحکم‌تر کرده‌ایم. ایران فرهنگی، پهنه بزرگی است که کشور‌های مستقلی در آن حضور دارند و با هم یکی هستند. اگر پاره‌ای از مشکلات که در هر جای جهان هست، گریبان‌گیر ما نشود؛ می‌توانیم یک بلوک بزرگ فرهنگی در منطقه باشیم.

نوروز ثبت شد. خیلی استقبال کردند و اظهار اشتیاق کردند. کسانی هم بودند که خوششان نمی‌آمد. در همه‌ی عرصه‌های مثبت یک مورد منفی هم پیدا می‌شود.

ثبت نوروز شروعی برای ثبت‌های دیگر و حضور مشترک کشور‌های منطقه در کنار هم شد.

از مجله‌ی هفت گنبد برایمان بگویید؟

لاجَرَم کسی که به دنبال کتاب می‌رود به مجله هم علاقه‌مند می‌شود. در تمام سال‌هایی که به کار مردم شناسی مشغول بودم، معمولاً عضو هیئت تحریریه‌ی مجله‌هایی که در این زمینه چاپ می‌شد، بودم. زمانی که به بازنشستگی رسیدم، تصمیم گرفتم خودم مجله‌ای داشته باشم. ابتدا درخواست فصل‌نامه دادم. ده اسم انتخاب کرده‌بودیم و به وزارت فرهنگ و ارشاد دادیم که آن‌ها اسم «هفت گنبد» را برگزیدند. تا کنون ۸ شماره در ۴ مجلد از این مجله عرضه شده‌است. فقط هم در عرصه‌های فرهنگی کار می کنیم.

هنوز هم چاپ می‌شود؟

بله، در حدود ۳ شماره آماده ی چاپ داریم و تنظیم شده‌است. مشکل گرانی کاغذ و سایر هزینه‌ها را داریم. بدین جهت باید قیمت بالایی روی مجله گذاشت که این هم برای خریدار مقدور نیست. تک‌فروشی نکردیم. به طور مثال یک شماره که درباره‌ی چوگان بود، سازمان چوگان تمامی شماره‌ها را گرفت. فکر می‌کنم برای تمام دستگاه‌هایی که مجله یا کتاب چاپ می‌کنند، این مشکل وجود دارد.

 

اولین شماره‌ی مجله‌ در چه سالی چاپ شد؟

در سال۱۳۹۵٫ش اولین شماره را چاپ کردیم. مجله‌ی ما به طور کامل دو زبانه است. مجوز آن را گرفتیم. درست است که مجله به اسم من منتشر شده ولی همسرم و پسرانم، «امیرعباس وشُبان» هستند که مجله را می‌چرخانند. تشویق آن‌ها خیلی مؤثر بود که این کار را شروع کنم. یک عرصه‌ای است که می‌توان از طریق آن به خواسته‌های فرهنگی که همیشه مورد نظرم بود، بپردازم.

کمی ازفرهنگ و جایگاه تفرش برای ما بگویید؟

در مورد رجال تفرش زیاد گفته شده‌است. از قدیم تا معاصر، رجال را معرفی کرده‌اند. در یک حوزه‌ی فرهنگی، شهر یا کشور کلیت فضای آن مکان، بیانگر هویتش است. تک تک افراد مهره‌های شطرنج هستند، ولی مجموعه‌ی شطرنج مهم است. از کلیت شهر تفرش برایتان می‌گویم. به دلیل نشانه‌های فراوانی که خودم پیدا کردم، تفرش را یکی از کهن‌ترین حوزه‌های فرهنگی این منطقه می‌بینم. همه می‌گویند تفرش سرزمین دانشمندان و مرکز علم است؛ اما به نظر من تفرش بیشتر یک «سرزمین آیینی» است. می‌توانید نمونه‌هایی از کهن‌ترین آیین‌های ایرانی تا به امروز را در این‌جا ببینید. متأسفانه آن‌ها که به دنبال گنج هستند، خیلی چیز‌ها را بهم ریخته‌اند و خیلی از اسناد را از دسترس ما دور کردند. به ‌هر‌حال نباید نا‌امید شد. در لا‌به‌لای یادمان‌های رفتاری و زبانی که باقی مانده، به جز صورت‌های مادی می‌توان به واقعیت‌های کهن پی برد. بر اساس این دریافت‌هایم از آنچه در صورت‌های غیر‌مادی فرهنگ در تفرش دارم، که برخی صورت‌های مادی هم مؤید این نظر هست؛ تفرش را سرزمین« آیین مهر» می‌دانم. کهن‌ترین آیینی که در تفرش رواج داشته و مردم این سامان بدان معتقد بودند. بعدها آیین‌های دیگری مثل زرتشتی و صورت‌های مختلف آن تا دوران امروز بوده‌است. نشانه‌های آنها در کلام، رفتار و صورت‌های مادی که از آن‌ها باقی مانده مشهود است. گرایش به سمت سر‌زدن خورشید، رفتار‌هایی که در این زمینه وجود دارد و  پاره‌ای از نشانه‌های مادی که مؤید این کلام است؛ به نظر من این را نشان می‌دهد که پیشینه‌ی کهن تفرش آیین مهر است.

من معتقدم هیچ آیینی به طور کامل فراموش نمی‌شود، به خصوص آیینی که هماهنگ  با مجموعه‌ی ضوابط مادی و غیر‌مادی یک سرزمین پدیدار شود، هرگز فراموش نمی‌شود. آیین مهر پیشینه‌ای بیش از ۵ هزار سال دارد. از آن زمان تاکنون ده‌ها آیین و مذهب به وجود آمده‌است. اما در لا‌به‌لای آن‌ها هنوز آثار گذشته را می‌بینیم.

به عنوان نمونه در منطقه‌ای از مازندران، صبح عاشورا  تمام علم‌ها را به جای معینی که آفتاب سر می‌زند، می‌برند و هنگامی که آفتاب طلوع می‌کند همگی سر خم می‌کنند. در شهر ماسوله وقتی جشن عروسی است، عروس موقعی به خانه‌ی داماد می‌رود؛ که هنگام طلوع آفتاب باشد. مردم ماسوله هزار سال است که مسلمان هستند. قبل از آن، چند هزار سال زرتشتی بودند. بعد از گذشت چندین هزار سال، این سنت همچنان در این شهر اجرا می‌شود.

‌از آیین مهر در تفرش چیزی به خاطر دارید؟

در تفرش دو غار به نام‌های «علی خورنده» و «گاو‌خور» داریم. در منطقه‌ی جنوب تفرش در کوه‌های سر به فلک کشیده‌ی خَشیه بزرگ و خَشیه کوچک قرار دارند. خشی هم نامی کهن است و به خورشید بر‌می‌گردد. درون این غار آثاری وجود داشت. در ورودی غار اولِ درخت« تاغ» بود که درخت را کندند تا ببینند در زیر آن چیزی هست یا نه! تاغ در تمام ایران درخت مقدسی است. در جایی دیگر به آن تاغدان می‌گویند. تکه‌های کوچکی از آن را به عنوان نظر‌قربانی به لباس بچه‌ها آویزان می‌کنند.  ورودی غار رو به آفتاب است. از کسانی که به دنبال گنج هستند، شنیدم که در داخل غار یک هاون بزرگ بوده‌است. به گمانم این هاون به آیین هوم مربوط می‌شود.

گیاه هوم، گیاه مقدسی است. صورت‌های گوناگون در فرهنگ ما دارد. گروهی هوم‌پرست بودند. آن‌ها پیروان ایزد‌هوم بودند. هاون نشانه‌های آن آیین است. در هنگام طلوع خورشید هاون می‌زدند. صدای هاون شبیه صدای ناقوس،یا الله اکبر، صدای آیین بوده‌است. با آن صدا به دنبال آداب و رفتارهای اعتقادیشان می‌رفتند. وقتی هاون را در غاری در بالای کوه می‌گذارند یعنی پیروان این آیین با یک عقیده‌ای این کار را انجام داده‌اند. آیین هوم مرحله‌ی بعدی از آیین مهر است و متأثر از آن است. در شاهنامه هوم را در شکل پیر‌مرد و در آیین‌های کهن به صورت یک ایزد می‌بینیم.

 

به جز آنکه یاد شد؛ در تفرش مردان بزرگی که شیمی‌دان، ادیب، فیزیکدان و… بودند، در این فضا و این آب و خاک پرورش یافته‌اند و هنوز این گونه چهره‌ها را در میان جوانان این شهر می‌بینیم که جای امیدواری است.

می‌گویند آب و خاک، فرد را پرورش می‌دهد. هیچ سندی برای این موضوع نداریم، ولی ته دلم این موضوع را بی‌ارتباط نمی‌بینم، اما نمی‌توانم بیان کنم.

حضرت مولانا می‌فرماید: من گنگ خواب ديده و، عالم تمام کر/ من عاجزم زگفتن، و خلق از شنيدنش

گفت و گو در منزل آقای دکتر میرشکرایی به لطف و هماهنگی آقای سید مهدی رحیمی در پاییز سال ۱۳۹۸ انجام شده است

پی نوشت متن از مجله چشمه خورشید ویژه تفرش می‌باشد

 

به اشتراک بگذارید
اشتراک گذاری در facebook
اشتراک گذاری در whatsapp
اشتراک گذاری در twitter
اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در linkedin
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *